Open Map
Close Map
N
Projections and Nav Modes
  • Normal View
  • Fisheye View
  • Architectural View
  • Stereographic View
  • Little Planet View
  • Panini View
Click and Drag / QTVR mode
このパノラマをシェアする
For Non-Commercial Use Only
This panorama can be embedded into a non-commercial site at no charge. 詳しくはこちら
Do you agree to the Terms & Conditions?
For commercial use, 連絡ください
Embed this Panorama
高さ
For Non-Commercial Use Only
For commercial use, 連絡ください
LICENSE MODAL

0 Likes

Assar Art Gallery Sep 2014 Payam Mofidi Cohesive Disorder 03
Tehran

در اواسط دهه هشتاد میلادی, در "پی نوشت هایی بر جوامع کنترلی", دولوز به صراحت اعلام میکرد که دیگر دوران وضعیت انضباطی/ تنبیهی یا همان چه فوکو از ان به جوامع انضباطی یاد میکرد به سر آمده. و انسان امروز در جامعه ای زیست میکند که در ان قدرت خود را از مدخل و ابزار کنترل بر تن ها و ارگان هایش اعمال میکند؛ جوامع کنترلی.

 دورانی که در ان دیگر چنان نیازی به حضور ملموس و درک شدنی ساحت انضباط در دل خیابان و مدرسه و خانواده و ده ها "نهاد" دگر نیست, و "برادر بزرگ" دیگر (برای تداوم بخشى این نهاد ها) در رخت و قامت پلیس و عمله دوستاقخانه بر بدن ها ظاهر نمیشود و کسب و بساط خود را در میدان بار و بازار اطلاعات "گوگل" و "ان ای اس"  پخش میکند. دورانی که در ان میادین اطلاعات  از همان ارزشی برخوردار است و فی نهایه کارکردی از همان دست دارد که ان خون سیاه که به همت دارسی  در ١٩٠٨ از زمین های مسجد سلیمان به هوا شتک زد وامروز و هنوز هم در بصره و کرکوک خون سرخ طلب میکند. دورانی که در ان اطلاعات خود سرمایه و انباشت و کالا و پول و ارزش افزوده است. دورانی که چگوارا ها و لومومبا هایش به ادوارد اسنودن ها و جولین اسانژ ها بدل شده اند. و در نهایت دورانی که دیگر کسی ملزم نیست که از "جلو" نظام بگیرد. نظم و به طور کلی امر مجاز دیگر الزاما در زنجیره ای از بازنمایی ها در شکل "دیگری" های خوب که پیش رو - پیش پیش رو؛ بالای پیش رو؛ و بالای بالا - ایستاده اند نماد ندارد و در قالب اندیشه های فراگیر شونده و ایدولوژیک نمود نمیکند. حقوق حقه فرد دیگر نه در جمع که در همه جا که او خود انگارد که ان را یافته تجلی میکند. درست همانجا, حق و انضباط و لیاقت انسانی اش  همانجاست. آنجا که دیگر ایمان و وفاداری اش نیست که از او انسانی بهتر میسازد. بهتر شوندگی او در مشارکت اوست در چرخش اطلاعات و مصرف همان اطلاعات و مصرف هر آنچه روغن بر دنده های این ساز و برگ میچکاند‪.‬

اما جدا از اینکه مختصات این گذار از وضعیت انضباطی به گونه کنترلی ان چیست - که خود در بر گیرنده ی سوالی چه بسا مهمتر و ان اینکه صرف این حقیقت که دولوز در دهه ٨٠ میلادی فغان این گذار را سر میداد به این معنی هست که آیا امروز همه جوامع در وضعیتی کنترلی به سر میبرند یا نه؟ آنچه برای من و این چند سطر از اهمیت بیشتری برخوردار است, خود مساله کنترل و رابطه ان با انسان است. عاری از فایده نیست هرچند مختصر اشاره ای به این مهم که برای درک ذات کنترل باید نخست به رابطه ان با مقوله انضباط نگریست. این که چه رویه ای میان این دو است و سویه ی  این رویه چیست؟ این که رد پای این رویه را تا به کجا (با رویکردی تفریقی) میتوان به عقب جست؟ انتهای این عقب روی تبار شناسانه به کجا و چه "چیزی" جز خود انسان - نه الزاما انسان اجتماعی و سیاسی - حتی در ساحت هستی شناسانه و تکینه اش میرسد؟ برای باز شناسی پدیده  کنترل,  خواه در هر وضعیت و نهادی و جایگاه و مرتبه ای, ابتدا باید نگاهی شناخت شناسانه داشت به خواستگاه و جوهره ذاتی کنترل. خواستگاهی که بشدت انسانی است و نباید هراسید از بیان مطلب که این خواستگاه زیاده-انسانی است.

 کنترل گونه ای استعلا یافته از یک وضعیت تنبیهی/انضباطی است. به بیانی دیگر, کنترل همان دستان نامرئی شده و استعلا یافته انضباط است. دستانی که با پنبه نوازش سر از بدن های عاصی جدا میسازد؛ مینوازد و رام میکند؛ گاه هیچ نمیکند و آرام میکند بدن هایی را که آرام از دست داده اند. اما چه ساز و کاری در این ارتقاء واستعلا - ورا بردن اداره یک وضعیت از گونه انضباطی به شکلی کنترلی - در میان است؟ چرا انسان تن به دستان کنترل میدهد؟ مگر انسان خود دست ندارد؟ چرا با داستان خود خویش را نمینوازد؟ چرا دستانش را از تن خویش به تنی نامرئی و بیرون از خود ارتقاء میدهد؟ 

تمامی حیوانات به خواست "دلیلی" رفتاری را انجام میدهند, اما دلیل ان رفتار را در خود رفتارشان بازنمایی نمیکنند. عملی را اتخاذ میکنند بر اساس اراده ای و نیازی, اما اراده شان را در عملشان بازنامایان نمیکنند. انسان نخستین حیوان بازنامایانگر است که دلیل رفتاری خود را در رفتار خود بازنمایان میکند. می اندیشد اما هنوز نمیداند اندیشیدن "چیست". ان مکانیسمی که در بدن انسان در حین اندیشیدن در کار است بر توانایی های شناخت شناسانه او پوشیده است. حال انسان زبان دارد و سخن میگوید, از آنچه بدان می اندیشد و بر ان رفتار میکند. زبان در ذات خود وسیله ای برای مراوده اندیشه و دسترسی به ذهن "دیگری" نیست؛ ساختاری بازنمایانگارانه است که به بازنمایی تصاویری از رفتار ها , امور جهان شمول , و در نهایت معنی ها میپردازد. کلمات خود عاری از معانی هستند و این تأکید های رفتاری هستند که حاوی معنی اند  و مورد ارجا کلمات قرار میگیرند. انسان موجودی است معنی ساز, حال آنکه طبیعت بمثابه ظرف انسان وقعی بر این معنی سازی نمینهد. طبیعت انسان را کنترل نمیکند بلکه او را در بر میگیرد و با خود به جلو میبرد  , که انسان عنصری تشکیل دهنده از بی نهایت عناصر سازنده طبیعت است. معنی سازی خصیصه جوهری این حیوان خرد ورز است و این حیوان در ان هنگامی انسان میشود که انباشت این معانی بر هم و استعلا آنها به بیرون ازاو به نهادی معنایی بدل میگردد. این نهاد-معنی ها در هر ساحتی خود را باز تولید میکنند از دازاین تا خانواده از خانواده تا خدا.  گاه او را می آرامند و گاه او را در ان لمحاتی که با بیگانگی معنی هایش در نسبت با ظرف در بر گیرنده اش چهره به چهره میشود منضبط میکنند. تا کی و کجا که دوباره انسان بر تمام نهاد-معنی های خود ساخته و موجودش بشورد و باز ان ها را با نهاد-معنی هایی دیگر و تازه تر جایگزین کند و این چرخ بچرخد و آدمی و تاریخ انسانی اش هر دو فربه تر شوند. 

در نگاهی به "بی نظمی منسجم" پیام مفیدی منِ بیننده در مواجهه با روایتی نا-انسانی از وضعیتی به شدت انسانی قرار دارم. منظور از نا-انسانی چشم اندازی به درست شناخت شناسانه است که در آن حرمت و کرامت انسان از "ویژگی ها" و "اهمیت" زیست شناسانه او جدا شده است. اولی به گوشه ای رها شده و دومی در کانون نگاه قرار گرفته است. 

هرچند که به نظر نمی اید که مفیدی در کار ساخت و ساز معنی به تنهایی و یا انتقال آن به بیننده باشد, اما ویدئو-چیدمان او شرایطی را فراهم میسازد که در نقطه تلاقی جهان بیننده با جهان موجود در تصویر - که خود به غایت از جهان هنرمند جدا شده و مستقل ازان عمل میکند - امکان ساخت و ساز معنایی یا معنی هایی فراهم باشد. به این اعتبار هنرمند با ایجاد فرم به خصوصی در نمایش مواد و متریال کاری خود تنها وضعیتی را میسازد که درمشارکتی "محتمل الوقوع" با بیننده گاه مسبب رخدادن معنایی میشود و گاه البته هیچ رخ نمیدهد. این درست همان لحظه در وضعیتی است که در ان هنر اتفاق می افتاد. هنرمحصول مستقل مواجه تکین هنرمند (و البته در شرایطی تکین) با مواد کاری خود نیست. هنر ان چیزیست که در تلاقی نمایش محصول این رویه با جهان بیننده از امکان رخ دادن بر خوردار میشود. بدین تعبیر هنر چیزی نیست که از جایی به جایی, از هنرمند به بیننده و یا در هر ارتباط یک سویه ای قابل انتقال باشد. هنر تنها در برخورد دو سویه این ارتباط با یکدیگر رخ میدهد؛ یک رخداد است. 

در ویدئو های مفیدی انسانی در کشاکشی مداوم با چیزیست جوهری که از خود او میجوشد. گاه به آن واقف است, گاه از ان  کلافه و گاه ان را در شکلی ناخود آگاه بمثابه بخشی وجودی از خود می پذیرد. در سوی دیگر دستی است و پارچه ای که در تقابل با این جوهره گاه تیمار میکند و گاه اغواگر است, گاه شفا میدهد و گاه می کوراند. ولی در همه حال دستی است کنترل کننده. در سه گانه "بی نظمی منسجم" وضعیتی در حال شکل گیریست؛ گویا خصیصه ای یا به تکامل میرود و یا به انقراض. چیزی از ابتدا نه-انسانی انسانی میشود و یا به عکس. در دیباچه چنین گفت زرتشت‪,‬ نیچه از سه دگردیسی جان پرده بر می داشت: اینکه چگونه جان شتر میشود؛ شتر شیر و شیر کودک. ویدئو-چیدمان مفیدی من را در خلاف مسیر این روند ِ  شدن قرار میدهد: چگونه جان کودک بود؛ کودک شیر شد و به زبان آمد و شیر شتر شد بار بر پشت کشید.                                                                                  

All animals do things for reasons, but those reasons are not represented in the modes they behave. They do an action driven by a will and/or a need, but do not represent that will in the action itself. The human-animal is the first reason-representing creature that represents the reasons of his behaviour in the very same behaviour. He thinks, without yet knowing, “what” thinking “is”. The mechanism that is involved in human body, while thinking, eludes his epistemological abilities as well as his cognitive faculties. Yet Man is a language-using animal capable to speak, of what he thinks and of the behaviours that are in accordance with his thinking processes, so as to construct some meanings for his behaviour, for indeed he is a meaning-making animal. This is whilst the nature as his container, does not give any heed to this very construction. The Nature does not control Man, but embraces him and makes him evolve and go ahead, for the human-animal is an entity composed of infinite components of the Nature. Meaning-construction is an essential characteristic of this rational creature. Hence this creature becomes human, once the accumulation of these meanings over each other and their subsequent transcendence constitutes, first, the semantic-disciplinary institutions and then the semantic-controlling ones dominating him. 

These semantic institutions reproduce themselves in any field and domain –all the way from the “Dasein”  to groups of community and family, and from the institution of God to that of the state. They sometimes caress him and in other times retain him under control, so as to prevent his docile body from conflicting with his transcended meanings; and eventually discipline him in those singular moments in which he encounters, and thus becomes aware of, the alienation of the truth of his self-constructed meanings in regard to his embracing container, the nature. This procedure goes on until the place and the moment that Man revolts against these self-made semantic-institutions and replaces them with the newer ones; meanwhile this wheel revolves to get Man much more melancholic and his history much more obese. 

In mid-eighties, in his Postscript on the Societies of Control, Gilles Deleuze explicitly states that the era of disciplinary societies - that themselves were in the post-stage of societies of sovereignty - has come to an end.  The contemporary man proceeds in social conditions in which the domination no longer exerts itself through means of discipline, but through apparatuses of controlling bodies; mechanisms of altering them, and ultimately making them both subjects and compatible with the will and practices of power: the societies of control.

Looking at Payam Mofidi’s Cohesive Disorder, a visitor is confronted with an inhuman narration of a fundamentally human condition. By inhuman, I mean a truly epistemological perspective, in which the veneration of Man has been set apart from its biological “significance”. The former is thrown off to a corner, while the latter is kept in centre of focus. Although it does not seem that Mofidi is individually making an attempt for creation of a meaning and its transmission to the visitor, but his video-installation offers some possibilities for meanings to be constructed exactly at the point that the world of visitor intersects with the existing world of the screen, which is itself extremely detached, and functions autonomously, from the singular world of the artist. Thus, by creating a unique form both in the production of the work and in its material display, the artist only creates a situation alive with contingencies that gets supplemented by the engagement of the visitor, and as the result it either may cause the occurrence of new meanings, or no occurrence at all. This is precisely the very moment that art can happen. Art, in this treatment of the word, is not the mere product of a singular relationship between the artist and his working materials. Rather, it is something that can be provided with the possibility of happening, as the result of the interrelations between the product of that relationship (the object of the exhibition) and the situation of the visitor (the world of the visitor).  This way, Art is not something transferable from a place to place, from artist to visitor or anything that can be transmitted in any unilateral relationship. It is an Event, the manifestation of “the new” and “the sensible” which transpires as a consequence of two vectors crossing one another: the object of spectacle on the one hand and the visitor’s situation on the other.

In each of Mofidi’s videos, a Man is struggling against something essential oozing out from him, himself. Sometimes he is conscious of it, every now and then feels restless, and sometimes he accepts it unconsciously as an existential constituent element of himself. On the other side we see a hand wringing a towel, which in contrast to the above-mentioned essence, once in a while caresses, seduces, cures, or blindfolds. But by all means it is a controlling hand. In the trilogy of “Cohesive Disorder”, a situation is in the making. It is as if a trait is either evolving, or going toward a complete obliteration. Something essentially inhuman becomes human, or vice versa. 

In the preface to “Thus Spoke Zarathustra”, Nietzsche designates three metamorphoses of the spirit: ‘how the spirit becomes the camel, the camel a lion, and the lion at last a child’. Mofidi’s video installation situates me in this procedure of becoming, yet in reverse: how the spirit was a child, the child became a lion, equipped with language, and the lion became camel carrying burdens.

Ali Ahadi – Summer 2014

Translation by: Mostafa Shahed 

نمایشگاه آثار " پیام مفیدی " با عنوان " بی نظمی منسجم " شهریور 1393 گالری اثر

View More »

More About Tehran

Overview and HistoryTehran is the capital of Iran and the largest city in the Middle East, with a population of fifteen million people living under the peaks of the Alborz mountain range.Although archaeological evidence places human activity around Tehran back into the years 6000BC, the city was not mentioned in any writings until much later, in the thirteenth century. It's a relatively new city by Iranian standards.But Tehran was a well-known village in the ninth century. It grew rapidly when its neighboring city, Rhages, was destroyed by Mongolian raiders. Many people fled to Tehran.In the seventeenth century Tehran became home to the rulers of the Safavid Dynasty. This is the period when the wall around the city was first constructed. Tehran became the capital of Iran in 1795 and amazingly fast growth followed over the next two hundred years.The recent history of Tehran saw construction of apartment complexes and wide avenues in place of the old Persian gardens, to the detriment of the city's cultural history.The city at present is laid out in two general parts. Northern Tehran is more cosmopolitan and expensive, southern Tehran is cheaper and gets the name "downtown."Getting ThereMehrabad airport is the original one which is currently in the process of being replaced by Imam Khomeini International Airport. The new one is farther away from the city but it now receives all the international traffic, so allow an extra hour to get there or back.TransportationTehran driving can be a wild free-for-all like some South American cities, so get ready for shared taxis, confusing bus routes and a brand new shiny metro system to make it all better. To be fair, there is a great highway system here.The metro has four lines, tickets cost 2000IR, and they have segregated cars. The women-only carriages are the last two at the end, FYI.Taxis come in two flavors, shared and private. Private taxis are more expensive but easier to manage for the visiting traveler. Tehran has a mean rush hour starting at seven AM and lasting until 8PM in its evening version. Solution? Motorcycle taxis! They cut through the traffic and any spare nerves you might have left.People and CultureMore than sixty percent of Tehranis were born outside of the city, making it as ethnically and linguistically diverse as the country itself. Tehran is the most secular and liberal city in Iran and as such it attracts students from all over the country.Things to do, RecommendationsTake the metro to the Tehran Bazaar at the stop "Panzda Gordad". There you can find anything and everything -- shoes, clothes, food, gold, machines and more. Just for the sight of it alone you should take a trip there.If you like being outside, go to Darband and drink tea in a traditional setting. Tehranis love a good picnic and there are plenty of parks to enjoy. Try Mellat park on a friday (fridays are public holidays), or maybe Park Daneshjou, Saaii or Jamshidieh.Remember to go upstairs and have a look around, always always always! The Azadi Tower should fit the bill; it was constructed to commemorate the 2500th anniversary of the Persian Empire.Tehran is also full of museums such as:the Contemporary Art Museumthe Abghine Musuem (glass works)the 19th century Golestan Royal Palace museumthe museum of carpets (!!!)Reza Abbasi Museum of extraordinary miniaturesand most stunning of all,the Crown Jewels Museum which holds the largest pink diamond in the world and many other jaw-dropping jewels.Text by Steve Smith.


It looks like you’re creating an order.
If you have any questions before you checkout, just let us know at info@360cities.net and we’ll get right back to you.